اسم

ساخت وبلاگ
۴ مرداد سال ۶۶، تولد پدرم بود و من و خواهرم رفته بودیم تجریش کادو بخریم،فانوس ۴۲ روزش بود و پیش مامانم بود.وای که چه روزی بود!ما توی مغازه بودیم تقریبا روبروی سینما آستارا و بین دو مسیری که سیل راه افتاده بود.من و خواهرم رفتیم طبقه بالای ساختمان بیمه، نزدیک میدان قدس، در رو باز کرده بودن که مردم برن تو.هیچوقت یادم نمیره یک آقایی که تاکسی داشت و توی سیلِ گل، گیر کرده بود!همراه لجن ها با ماشینش رفت! اسم...
ما را در سایت اسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sabar766 بازدید : 29 تاريخ : يکشنبه 23 مهر 1402 ساعت: 22:44

چقدر امسال تابستان زود تموم شد.هنوز درگیر دیسک کمر هستم و یک ماهی آبدرمانی رفتم و فعلا دارم داروهای هومیوپاتی مصرف می کنم.تا حالا هرکی هرچی گفته انجام دادم، ولی از اونجایی که یک کم سندروم دست بی قرار دارم! تا یک کم بهتر میشم و یک کوچولو کار میکنم دوباره آش همان و کاسه همان!امروز تصمیم گرفتم تا حد امکان توی رختخواب بمونم و استراحت کنم ببینم چی پیش میاد.این چند وقت خیلی بی حوصله شدم و بیشتر وقتم به خوندن کتاب یا فیلم و سریال دیدن گذشته، فکر کنم آخرین باری که از خونه بیرون رفتم حدود بیست روز پیش بود که استخر رفتم برای آب درمانی.از هفته بعد کلاسم شروع میشه و شاید حالم یک کم بهتر بشه اسم...
ما را در سایت اسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sabar766 بازدید : 28 تاريخ : يکشنبه 23 مهر 1402 ساعت: 22:44

از وقتی مشکل کمرم جدی شد خانم "ی" چند هفته یکبار برای نظافت میاد منزلمون، قرار بود فردا بیاد.امروز پیام داده باید بره دندانپزشکی و نمی تونه بیاد.بجای این که ناراحت بشم، خوشحال شدم! اسم...
ما را در سایت اسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sabar766 بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 23 مهر 1402 ساعت: 22:44

چند روز پیش بچه ها خونه مون بودن، مهتاب برای خودش یک گوشه نشسته بود و نقاشی می کشید.

فانوس و خورشید داشتن راجع به موضوعی بحث می کردن. خورشید یهو شاکی شد و فانوسم گفت یعنی چی این کارا؟

یهو مهتاب سرش رو از روی دفترش بلند کرد و خطاب به مامانش گفت:

چیکارش داری؟ ولش کن، بچه س خوب!!

اسم...

ما را در سایت اسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sabar766 بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 9 مهر 1402 ساعت: 12:35

۴ مرداد سال ۶۶، تولد پدرم بود و من و خواهرم رفته بودیم تجریش کادو بخریم،فانوس ۴۲ روزش بود و پیش مامانم بود.وای که چه روزی بود!ما توی مغازه بودیم تقریبا روبروی سینما آستارا و بین دو مسیری که سیل راه افتاده بود.من و خواهرم رفتیم طبقه بالای ساختمان بیمه، نزدیک میدان قدس، در رو باز کرده بودن که مردم برن تو.هیچوقت یادم نمیره یک آقایی که تاکسی داشت و توی سیلِ گل، گیر کرده بود!همراه لجن ها با ماشینش رفت! اسم...
ما را در سایت اسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sabar766 بازدید : 17 تاريخ : يکشنبه 9 مهر 1402 ساعت: 12:35